بغضهای ریشهدار در بقیع روح انسان خیمه زده است . دقایق غم را اشکهای ما قطره قطره دنبال میکند. کتاب دانش، مرثیههایی در دل دارد که هر کدام جگرسوز است. خاک بقیع، بوی آسمانی دانش را میپراکند. نام بقیع که میآید، یادی کبود در آغوش غزلهای ما میماند. نام بقیع که میآید، چشمههای بیاختیار اشک، از ص, ...ادامه مطلب
از لحظه «حرا» با آواز «اقراء» جبریل آمدی، با بشارت خورشید در شب بینهایت انسان برانگیخته شدی و جهان، بهاران بعثت سبزی شد که از سوی تو میوزید . در تاریکای دلتنگی زمین، نام تو ـ ای امین ـ روشنان جان جهان شد و جهان چنان بیتاب حضور تو بود که از بوی تو، بهارستان خسته روح به شکوفه نشست تا فانوس ستاره ای, ...ادامه مطلب
به روز فکر ميکني. جادههاي تاريک را آن چنان قدم فرسودهاي که حادثهها، چشمهاي جست وجوگرت را ميسوزانند.دستهايت ورق ميخورند لابه لاي روزها و اتفاقات.دوربينت را برداشتهاي و قدم بر کتفهاي کوفته شهر گذاشتهاي تا اتفاقي ديگر، قدم به قدم تو را همراهي کند.چشمهايت را باز کردهاي و مينگري.ذهنت طعم غليظ سؤال، را مزه مزه ميکند.گامهايت را برداشتهاي و زندگيات را در کوله بارت گذاشتهاي و راه افتادهاي روبه روي روزهاي آمده و نيامده.به روز فکر ميکني. ادامه مطلب... ,تازه ترين خبرها,تازه ترين خبرهاي ورزشي,تازه ترين خبرهاي افغانستان,تازه ترين خبرهاى ورزشى,تازه ترین خبرها از,تازه ترین خبر های افغانستان,تازه ترین خبر افغانستان,تازه ترین خبرهای,تازه ترین خبر داعش ...ادامه مطلب
باد، هوهوکنان، خاکستر يتيمي پاشيد بر تمام خانههاي بغداد و خبر، زلزله خيز، روزگار در خود فروپيچيده را تکان داد.اتفاقي شوم، بر آسمانها سايه گسترانيده استگويي خورشيد در پرده کسوف افتاده!بوي کلمات سوخته ميآيد از دهان آسمان .عطر شهادت در هفت آسمان ميپيچد.صدايي جز صداي غم نمي آيد. جهان، کوچ سرخ کدام عزيز را به سوگ نشسته است؟دنيا در داغ هجران که، زانوي غم بغل گرفته است؟صداي شيون ملائک است که در آسمانها طنين انداخته است! ادامه مطلب... , ...ادامه مطلب
غروب بود و نسيم شعله ور شبانگاهي، اخگر جان هفتاد و دو کبوتر عاشق در خون غلتيده را ميافروخت و ترنم سوزناک پروازهاي پرپر شده را در آغوش دشت، ميپراکند .چشم آفتاب هنوز به ندامت بود و خيمهها هنوز در شعلههاي شرارت ميسوخت. از هر طرف حادثه، لالهاي روييده بود. از هر سوي نگاه، نيلوفري به خون غلتيده بود. زمان، بوسههاي خويش را نثار زمين ميکرد و زمين مهد تلاطم بود و بيتابي ميکرد. آرمان زلال حسين، در نگاه بلند زينب جاري بود؛ بهار، همجوار پاييز بود و عطش همسايه فرات.زاويه ديد زمين ميچرخيد و ميچرخيد، تا لطافت پرپر شده، طفلي ش, ...ادامه مطلب