سفر بخير، اي قافله سالار

متن مرتبط با «سلام بر حسين و اربعينش» در سایت سفر بخير، اي قافله سالار نوشته شده است

بعد عمري قلم زدن بالاخره برگزيده شدم!

  • به مناسبت سالگرد عروج سردار بي نشان

  • خبر رفتن جانکاهت در سپیده‌دم زمستان آنقدر باورناپذیر بود که هنوز بهت و اندوه فراقت در خاطرمان نمی گنجد. ای سردار بی‌نشان دل ها! بعد رفتن تو قلم در وصف مردانگیت سر تعظیم فرود آورد و ملائک در وصف مردانگی ات ندای فتبارک ا... احسن الخالقین را سر دادند. سلام برتو ای ابرمرد تاریخ معاصر! تویی که مردانه در فرا سوی مرزها ایستادی تا مردم سرزمینت ایستاده، سرفراز  و جاویدان بمانند گویی قسم خورده بودی تا پای جان ضامن اقتدار میهن باشی. یادمان نمی‌رود روزهایی که خیالمان راحت بود، چون مالک اشتر در کنارمان بود. نام سرباز ایران چقدر برازنده قامت استوارت هست.سرباز سرافراز ایران!  آنقدر بزرگ بودی که دلمان به شما قرص بود، با شما بود که از داعش نترسیدیم! از فدا شدن حججی‌ها بالیدیم چون تو وعده انتقام دادی... بی گمان شهادت برازنده توبودای سردار دل ها؛ چرا که لباس شهادت تنها جامه ای بود برازنده حاج قاسم سلیمانی باشد.  تو قلب تمامی مردمان یک ملت را به اعجاز استواری ات به تسخیر در آورده ای، قلب هایی که بودنت به آنها آرامش و امنیت می داد و عزت و سرفرازی را برایشان به ارمغان می آورد. ای سرباز پیر ولایت! درود بر تو که حتی خبر شهادت تو، اشک و امید و آرمان ما ایرانی‌ها را به هم نزدیک کرد. ما اجازه نمی‌دهیم صدای تو برایمان غریبه شود! و همواره با خود نجوا خواهیم کرد: «ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. مرد این میدان ما هستیم » اینک ما وارثان سیره سلیمانی مسئولیتی سنگین بر دوش خواهیم داشت. «قاسم سلیمانی» تفکریست که باید همیشه و در همه حال در جریان باشد. هر ایرانی  باید مانند سردار رشید و شهید حاج قاسم سلیمانی بیندیشیم تا بتوانیم ایرانی آباد داشته باشیم. , ...ادامه مطلب

  • هاي بخششت را چون سفره اي بگستران

  • دست هایت را به یاری دراز کن، دستی را که به سویت آمده، در دست بگیر . بگذار گرمای دستت، خون را در رگانش به جوش آورد. دستت را سایبان خستگی هایش کن؛ تکیه گاه تنهایی هایش. دستت را بر سرش بکش؛ آن چنان که امید نوازش داشت؛ آن چنان محبّت آمیز که لبریز از حسّ غرورش کند؛ آن چنان که محکم بایستد، سرش را بالا بگیرد، دردهایش را فراموش کند؛ آن چنان که بودنش را باور کند. دستت را بر گونه هایش بکش. بگذار این مسیرها، جاریِ اشک هایش را گم کنند! بگذار دریاچه دیدگانش خشک شود! دستت را دراز کن... بوی فقر را خوب بچش. فقر را در دهانت مزه مزه کن، فقر را بین دستانت لمس کن. فقر را چون لباسی تازه، بر تن کن؛ نگذار فاصله ها بیش تر شود، نگذار هزار دیوار، روبه رویِ دیدگانت آن چنان قد بکشند که نتوانی کوچه های خاک آلودِ محرومیّت را از دیده بگذرانی. نگذار ثروت، چشم هایت را کور کند، مستت کند، از خویش دورت کند. پنجره ای باز بگذار تا بتوانی دست های یاری ات را دراز کنی، تا بتوانی دستی را در دست بفشاری. این روزها، حال و هوای اطرافت را خوب تر حس کن این روزها سفره ات را که پهن می کنی، قرص نانی را کنار بگذار شاید در سیاهی شب، دستی را که به سمتت برای کمک دراز شده، پر کند. این روزها، سعی کن چشم هایت را باز کنی و صدای ضجّه های نیمه شب کودکان گرسنه را بیش تر از پیش بشنوی. چراغ های خانه ات را روشن کن، دست های بخششت را چون سفره ای بگستران و چشم های مشتاقت را به در بدوز، تا طعم زندگی را خوب حس کنی. هفته هایت، روزهایت و لحظه هایت، سرشار از شعف می شوند و هیچ وقت بین تو و کوچه های خاک آلود شهر، هیچ دیواری برای جدایی نخواهد روئید؛ اگر تنها دست هایت را به قصد یاری دراز کنی. نوشته شده در شنبه 99/3/24ساعت 11:36 صبح توسط حمیده بالا, ...ادامه مطلب

  • 9 دي؛ تولد بهار بصيرت

  • 9 دی سالروز حضور عاشورایی مردم حماسه ساز و ولایتمدار ایران اسلامی در عرصه بصیرت است. در این روز سرنوشت ساز، تاریخ ایران، مصافی دوباره را میان دو گفتمان تجربه کرد؛ دو گفتمانی که سال‌ها پیش با وجهی سنتی‌تر، پنجه به پنجه هم انداخته بودند و یکی دیگری را به حاشیه رانده بود و این بار از پس گذشت این سال‌ها، آن دیگری با چاشنی تکثر، به مصافی دوباره می‌شتافت تا باز هم در خروش ملت، زمین‌گیر شود. مردم بصیر ایران با حضوری دشمن شکن، جوانی و برنایی انقلاب را به اثبات رساندند و نشان دادند که به گفته سردار شهید سپهبد سلیمانی «ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم». در نهم دی، مردم بصیر ایران فریاد برآوردند که تا پای جان برای حفظ اصول اسلام و آرمان‌های انقلاب ایستاده‌اند و «اگر دشمن در برابر دین آنها بایستد در برابرتمام دنیای آنها خواهند ایستاد». 9 دی، روز خروش ملت و آشکار ساختن خشم مقدس در برابر اهانت‌ها و حرمت شکنی‌های عده‌ای غافل و مزدوران وابسته به اجانب است که حرمت عاشورا را شکسته بودند. روز نهم دی، تجلی بصیرت و دانایی بود که ملت ایران از خود نشان داد. اگرچه در فصل سرد زمستان بود، ولی گرمای بصیرت و آگاهی و بینش سیاسی مردم سبب شد درخت تنومند انقلاب شکوفا شود و گل بدهد و عطر حسینی از آن تراوش کند؛ یعنی تولد بهار در اوج سرمای زمستان.  دشمن تصور می‌کرد با تیغ سرمای خشک و بی‌روحش می‌تواند به این درخت تناور حمله کند و آن را از ریشه بخشکاند، تصور باطل و خام و برنامه‌های شوم و نامبارک دشمن با قیام آگاهانه و بابصیرت مردم از ریشه خشکید و امیدش به یاس تبدیل شد.  بصیرت مردم در نهم دی، تن ناپاک سردمداران کفر و استکبار نشسته در کاخ سیاه موسوم به سفید را به لرزه درآورد؛ حتی پایه‌های آن کاخ شیطان, ...ادامه مطلب

  • حريق، بهار را با خود برد

  • اندوهگنانه‌ترین چکامه‌ها بر کوچ غریبانه پر شکسته‌ترین چلچله آل رسول(ص) اندک‌ترین است و بهاری‌ترین سیلاب های اشک، بر قصه پرغصه یاسی کبود در سایه در و دیوار، کم‌ترین. با کدام زبان به ستایش دردانه‌ای بنشینیم که سر به دامان معشوق خدا داشت؟ ای دختر آفتاب! ای بانوی ماه! وای مادر ستارگان! اینک، فرشتگان، صف کشیده‌اند تا بر نیلی رخسارت بوسه زنند و بازوی کبودت را به نوازش های بهشتی سپارند... زمین حرمت نامش را نگه نداشت؛ حریق دامنه‌دار، بهار را با خود می برد و پاییز بلافاصله پشت در خانه بهار فرا می‌رسید.  آنجا که خاکستر و شعله، توامان بر گیسوان جوان آوار می شد و سوره سوره عشق را بی‌مهری کینه یک شبه پیر می‌کرد. افسوس! هیچ کس به هواداری شاخ و برگ معصومی که در طوفان نخوت پرپر می‌شد، برنخاست و هیچ دستی نبود تا دست های کوثر تنها را در معرض کولاک خانه برانداز، در دست بگیرد.  ناگاه بادی مهیب در خانه بهار را به سمت آتش گشود، و بانوی معصوم خانه، پشت در به دیوارهای غربت خود اصابت کرد؛ به دیوارهای پیمان شکستن قبیله خیانت. ... همیشه ابرها در انتظار چشمان او بودند تا صحن و سرای دلش را با غم چراغان کنند. دست هایش استجابت دعای مردمان بود در آن روزگاران قحطی امید. ... عمر بلندی نداشت.  پیراهن مادرانگی اش جوان از خاک کوچید، ولی در آن مختصر زندگی، به قدر بلندای آفرینش از خود یادگار به جا نهاد و الگویی الهی شد برای بانوان نسل های بشر .  فراموشی با نام او همیشه در تضاد است. جاودانگی وصف همیشگی او و فضیلت های اوست که نسل بلندبالایش در طول عمر زمین زبانزد عشق‌اند و فرزندان قهرمان او چون عطر بهشت تا قیامت در انتشارند. بانویی که در حجره‌ای کوچک، انسان هایی تربیت کرد که نورشان, ...ادامه مطلب

  • مباهله، روز توحيد و جشن نبوت و عيد ولايت

  • آنان که با مه ‏آلوده‌‏ترین شب‏ها پیمان بسته بودند، آمدند تا آفتاب حقیقت را به تاریکی فرو افکنند. پیامبر گرامی اسلام، سرشار از یقین بود و قلب نجرانیان پر از تردید. هنوز در گوش ناباورشان، آن دعوت صریح ت, ...ادامه مطلب

  • فصل رويش گل حسن

  • امروز طلوع یازدهمین ماه آسمان امامت را به نظاره نشسته‌ایم.   امام ثانیه‌های سلوک!  کدام پرچین می‌تواند بوی گل‌های یاس را آن چنان که از دامن ردای تو جاری است، بپراکند؟ ای یازدهمین حجت پروردگار!‌ ای پناهگاه جان‌های خسته و ای مأمن قلوب دردمند!  امروز، مدینه بهشتی است در عطر نفس‌های تو شناور و کوچه‌های شرقی‌اش، شاهراه اتصال زمین به آسمان و این همه از حضور فرزندی علوی در این خاک پرنده خیز حکایت دارد. ماه، یازدهمین بیت قصیده هستی را  می‌سراید. سروها از پشت دیوارهای شب به تماشای اعجازی دیگر قد بر افراشته‌اند. امشب، الفبای امامت در مرز تکامل است. خانه امام ‌هادی، روشن از وجود اختری علوی است می‌درخشد. صدای پای قدم‌های کودکی می‌پیچد که  امام آینه‌ها خواهد شد و پدر درخشان‌ترین آفتاب آرامش. اینک فصل روییدن گل حسن در گلستان طاهاست! به یمن قدوم مبارکش زمان تابیدن صبحی سپیدتر از سپیده در آفاق هستی فرا رسیده است. می‌آید؛ تا «مدینه» عشق، باز هم شاهد آیینه‌ای باشد که پرتوافشان انوار متجلی الهی است. می‌آید؛ تا پیوند آسمان و زمین از هم نگسلد. می‌آید؛ شولای عشق بر دوش؛ از دیاری که جز عشق، ارمغانش نیست. می‌آید؛ از بهاری‌ترین فصل، شکوفایی «ربیع» را به خاکیان و چلچراغ معرفت را به چشم‌هایی که جز «خدا» نمی‌بینند هدیه کند. می آید و آسمان، سبد سبد شکوفه نذر شادمانه‌های اهل بیت علیهم‌السلام می‌کند. نوشته شد, ...ادامه مطلب

  • در رثاي خورشيد قم

  • روزها می‌گذرد  بی‌تو؛ نه کبوتری به آشیانه‌ رسیده و نه پرستویی به سرزمین آفتاب.  بعد از تو، مسافران شیعه را حج غربتی است مدام و جاده‌ها را  بوی اشکی غریب. بعد از تو، شاید دانه اشکی در گونه برادری تا ابد بماند؛ برادری که در غربت توس، آرمیده است . چه جانسوز است رحلت بانویی که سال‌های کوتاه عمر خود را در غم فراق گذراند؛ سال‌های کودکی را در فراق پدر و سال‌های جوانی را در فراق برادر. هنوز چند روزی از آمدنت نگذشته است.  بانوی مهربان! هفده طلوع، شهر، میهمان آفتاب معصومانه نگاه فاطمی‌ات بود. ای کریمه اهل بیت(ع)! هفده روز، شهر، در هوای رقیق رحمت و کرامتتان نفس کشید و جان گرفت. تمام کوچه‌هاو درخت‌هاـ در فوران محبت بی‌دریغ ـ زیر سایبان امن و آسمانی حضورش آسودند. بانوی معصومه! هفده روز، سلام شهر را با لحن خوش فرشتگان پاسخ گفتی... چون کوه آمدی و باشکوه رفتی. عرش و فرش، در حلقه اندوهی سخت، به عزا نشسته‌اند. ظلمت روزهای بی‌تو را چگونه تاب آوریم که درخشش چشمانت، خورشید را از سکه انداخت. شب‌های بی‌تو، ماه را به گریه انداخته، خاتون ستاره‌ها و آسمان! عرق اضطراب بر پیشانی شهر، رود می‌شود با حقیقت تلخ رفتنت؛ حقیقتی به تلخی انگورهایی که مشهد را سوگوار کرد. خبر رفتنت، مستی را از سر باغ‌های انگور ‌پراند. شهر قم از عطر خاک مرقدت بهشت است. هنوز گل‌های خوشبو، به بوی مهربانی تو بر این خاک می‌رویند و آسمان, ...ادامه مطلب

  • قهرمان صبر و حماسه

  • بانو که زیبای نام تو زینت دست‌های علوی است، چراغ همیشه روشن خانه عشق! امشب، شانه‌های صبوری را به امتحان می‌گذارم و برای صبورترین دست‌های دنیا، می‌نویسم . کودک زیبای مدینه، زینت پدر! بوی تو می‌وزد، در تمام کوچه پس کوچه‌های آسمان. صدایت می‌پیچد در کنگره‌های عرش. تو گریه می‌کنی و آهنگ گریستن تو، در گستره افلاک طنین می‌افکند. فرشتگان، قنداقه نورانی ات را فوج فوج، به طواف می‌ایستند. تو کلمه به کلمه در گوش جهان هجی می‌شوی. بانوی نور و نافله، شاخه‌ای از شجره طیبه، فرزند طوبی، زینب! خجسته باد لحظه شکفتن بهشت وجودت. قدم بر خاک می‌گذاری و ذرات کائنات، عطر خوش وجودت را عاشقانه نفس می‌کشند و شکوه آمدنت را به سجده می‌افتند. چهره‌ات، حلاوت خنده‌های پیامبر عشق را دارد. دست‌هایت هم قسم رنج‌ها و دلخستگی‌های مادرت زهراست و نگاهت، جذبه نگاه علوی را تجلی می‌دهد. تو در بادها تکثیر شده‌ای تا امید میهمان سینه‌های سوخته شود. سنگینی نگاهت، راز نامکشوف رنج‌های بی قرار شب‌های شام است. بوی سیب و ستاره می‌دهی. آمده‌ای تا چون ابرهای سرازیر، بباری بر تشنگی کربلا با زلال چشمان مهربانت. بانو! دست‌هایت نوازشگر شب‌های یتیمی جوانه‌های نورس شکسته است. در دست‌هایت، هزار فانوس سوسو زن خرابه‌های شام می‌درخشد در شام‌های غریبان؛ ای ادامه کربلا در جاری لحظات! زمین، مقدم عاشورایی‌ات را مدت‌هاست به انتظار نشسته است. چه زیبا , ...ادامه مطلب

  • حنجر نفس، مشتاق تيغ و خنجر است

  • در سخت‌ترین لحظه‌های آزمون و امتحان، شور عشق و بندگی در رگ‌های اسماعیل می‌جوشید و در زلال‌ترین محبت‌های پدرانه ابراهیم، می‌خواست که در پیشگاه طاعت پروردگار قربانی شود . آسمان، در تپش ثانیه‌ها می‌جوشید و هراس لحظه‌های بعد، در جان و نگاه فرشتگان چنگ می‌انداخت. اسماعیل، در قربان گاه سر سپردگی زانو زده و گلوی نازکش را به خنجر اطاعت و تسلیم محض پروردگارش سپرده بود. اراده و ایمان استوار ابراهیم، آتش خشم,مشتاق ...ادامه مطلب

  • فصل رويش شکوفه هدايت آسماني

  • از فرش تا عرش، امتداد فرشته است و نور ... . و مدینه، چشم به راه طلوع دهمین خورشید، لحظه‌ها را می‌شمارد. امشب، دل شب، چلچراغی درخشان در آسمان مدینه است. امشب، حرم آسمان، چراغانی ست. ستاره‌ها، فانوس‌هایی روشن در دست فرشتگان، و ماه، روشن ترین آیینه بر طاقچه آسمان است امشب. امشب، فرشتگان بر خانه خورشید نهم، سبد سبد گل بهشتی می‌پاشند. امشب، نوزاد مبارکی به دنیا می‌آید تا خورشید هدایت انسان به ملکوت شود,شکوفه,هدايت,آسماني ...ادامه مطلب

  • سالروز عروج کبوتران عاشق

  • سفری می باید و هجرتی... و گشودن بند«عادت» از پای «روزمرگی» و چشیدن آب، از چشمه حیات و پرواز به آنجا که دل ها به عشقش می تپد و رفتن از صراطی حساس و لغزنده... اما نیک فرجام. غالبا زائر، مسافر است و زیارت و سفر، توام. پس در«حج»، زیارت است و سفر، آری سفر به سوی نبض ایمان و مهد قرآن و مهبط وحی... کبوتران عاشق به رسم هر ساله و طبق آیین حج ابراهیمی آمدند و شعار برائت از مشرکان را سردادند اما خفاشان آل س,سالروز,کبوتران ...ادامه مطلب

  • غروب تلخ خورشيد پنجم

  • تلخی زهر، در جانش چنگ انداخته است آن چنان که به سمت آسمان‌ها عروج می‌کند . هزاران کبوتر، بی‌آشیانی خویش را بال می‌گسترند در غریبی بقیع. نفس‌های خاک به شماره می‌افتد، صدای آشنایش می‌آید و نمی آید خاک، در هم مچاله می‌شود از عظمت و سنگینی نگاهش. بقیع بر سینه می‌کوبد؛ گوشه‌ای از جگر خویش را گشوده است تا پیکر خورشید را بر سینه بفشارد. غبار مصیبت می‌ریزد بر پیکر خاک. کدام ترانه سوخته تراویده است از زبان,خورشيد ...ادامه مطلب

  • سخاوت پرپر

  • امروز حلقه‌های اشک در چشمانم می‌لغزد،   ملائک نوحه سرایی می‌کنند و آسمان غمرنگ است. امروز شهادت امام سخاوت‌مندی است که همچون دودمان مطهرش در عبادت و تقوا و گفتار و رفتار زبانزد بود. قلم، در قالب سوگ، به محضری پر جود و کرم شتافته است تا بنای فروغ خویش را از مصالح ماندگار توسل و شفاعت ساخته باشد. بادها مرثیه می‌خوانند. بغداد، سیاه پوش می‌شود.  با زهر «ام الفضل»هایی که در احاطه شیطانند، با جهل و خیانت «معتصم»هایی که حقیقت خورشید را انکار می‌کنند! و گل سخاوت امروز به دست کین توز شیطان پرپر می‌گردد. پاییز، پنجره‌ها را نشانه گرفته است و آسمان، داغ ستاره بیست و پنج ساله اش را ضجه می‌زند؛ سخت است تحم,سخاوت,پرپر ...ادامه مطلب

  • خبرنگاران؛ رسولان ارسال حقيقت

  • به روز فکر می‌کنی. جاده‌های تاریک را آن چنان قدم فرسوده‌ای که حادثه‌ها، چشم‌های جست وجوگرت را می‌سوزانند . دست‌هایت ورق می‌خورند لابه لای روزها و اتفاقات. دوربینت را برداشته‌ای و قدم بر کتف‌های کوفته شهر گذاشته‌ای تا اتفاقی دیگر، قدم به قدم تو را همراهی کند. چشم‌هایت را باز کرده‌ای و می‌نگری. ذهنت طعم غلیظ سوال، را مزه مزه می‌کند. خبر، همه فصل‌هایت را پر کرده است. بهار و خزان در تو، به نحوی دیگر می‌گذرند. آنچه را می‌بینی، برای ندیده‌ها می‌نویسی. نسیم وار، عبور می‌کنی از سرزمین‌های دوردست و عطر تمام قصه‌ها را می‌ریزی در کوله بار خاطراتت، تا برسانی مژده رهایی چند پرنده را از قفس‌های اسارت، به آ,خبرنگاران؛,رسولان,ارسال,حقيقت ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها