سفر بخير، اي قافله سالار

متن مرتبط با «شب جمعه ای که توش» در سایت سفر بخير، اي قافله سالار نوشته شده است

مژده اي دل که مسيحا نفسي ميآيد

  • هوایت آغشته از بوی خرما ! دست‌های مهربان حریم، سرپناه روزهای نیامده‌ات! نگاهت لبریز یقین! واژه‌ها می‌تراوند از مابین لبانت، دست‌های اتهام شهر، اشاره می‌کنند معصومیت مادرت را، چشم‌هایت را باز کن، ملائک به پیشوازت آمده‌اند. بگذار بیاشامند گوارایی کلماتت را! بخوان از آغازین روزهای حیاتت که حتی از پیش تر، نامت آویزه کهکشان‌ها بود چنان که اختران تابناک. روزهای نیامده‌ات را پلک می‌زنی، آن گاه که تمام صلیب‌های سوخته بر شانه‌های تاریخ، به جرم گناه ناکرده‌ات کشیده خواهد شد. چشم بازکن. انجیل می‌شکفد در حنجره‌ا‌ت . تو تکیه گاهی برای تنهایی‌های مریم. دهانت بوی شقایق‌های سوخته می‌دهد، آن گاه که می‌گویی از روزه سکوتمادرت. از بهاری تازه سیراب شده‌ای؛ از شهد شکوفه‌های نورس. رسولانه تابیدنت را هیچ بهاری از یاد نخواهد برد. پیام‌آور مهربانی آمدی تا رسولی بزرگوار از پسخویش را به جهانیان بشارت دهی. میلادت مبارک و اینک جهان را بنگر که همچون مریم، در بیابان سرگردانی، گریان و نالان به پیش می‌رود و موعود خویش را جستجو می‌کند... جهان در روز میلادت، کاج سوخته است که خمپاره و موشک از آن آویخته‌اند و به جای جشن آتش بازی، گلوله‌ها آسمان را روشن می‌کنند. در زادگاهت تانک‌ها به میهمانی خانه‌های فلسطین می‌روند... خرابه‌های شهر و ویرانه‌های متروک، به دست‌های کیمیاگرت محتاجند. خدا می‌داند که سفره‌های خالی و دست‌های , ...ادامه مطلب

  • شب اجابت

  • بوی اجابت؛ بوی گریه‌های درنگ؛ بوی خدا، بوی خلوت و خورشید در ذهن زمان پیچیده است . فرشتگان، پیاله شفاعت در دست، در آستانه زمین و آسمان، صف به صف ایستاده اند تا شراب طهور در جان تشنه شیدایمان بریزند و مستی را به ارمغان بیاورند. زمینیان از شانه خمیده خویش در زیر کوله بار عصیان و در نخوت خزانی ماه‌ها و , ...ادامه مطلب

  • جمعه اي که مي آيي..

  • دلتنگي سراغم را مي‌گيرد؛ وقتي عطر انتظار، وجودم را احاطه مي‌کند. اشک‌ها مشتاقانه از ديدگانم فرو مي‌ريزد؛ آن دم که بوي جمعه مي‌آيد و بغضي بي‌محابا راه گلويم را مي‌بندد.پشت پنجره انتظار ايستاده‌ام؛ به افق چشم دوخته‌ام. دلم تنگ گريستني است که ساعتي بعد، چون سيلي ويرانگر، خانه صبرم را در هم مي‌کوبد؛ گريستني که به زودي، عطش چشم‌هايم را اقيانوسي بي کران خواهد کرد و نسيم را به آغوش پيراهنم خواهد ريخت.قرار است که دست‌هايم را در صداقت برکه اميد فرو ببرم و به صورتم، آب زلال عصمت بپاشم. قرار است پلک‌هاي خسته ام را به سمت مشرق لبخند,شب جمعه ای که توش ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها